خصوصیات افراد نابغه | 10 علامتی که نشان میدهند شما یک نابغه تنها هستید
اگر در زندگی با افراد نابغه برخورد کرده باشید و یا خودتان جزو نوابغ باشید، احتمالا به این موضوع پی بردید که بیشتر این افراد از تنهایی رنج میبرند. مطمئنا باید رابطهای بین هوش زیاد و پایین بودن مهارتهای اجتماعی وجود داشته باشه. اگر میخواهید به علامتهایی که نشون میده شما هم جزو یکی از این نوابغ هستید پی ببرید تا آخر این مطلب با ما همراه باشید.
1. انفعال اجتماعی افراد نابغه

بسیاری از افراد باهوش با معاشرت مشکل دارن، اونها میخوان اجتماعی باشن اما مغزشون مملو از ایدههای خلاقانه، تحلیلی و انتزاعی ست. این افکار اغلب مانع توانایی اونها در معاشرت میشه پس هرگز یاد نمیگیرند چطور اینکارو بکنن؟ اعجوبههای درونگرا اغلب بیتجربه هستن و در جامعه درک نمیشن. اونها میدونن از لحاظ اجتماعی افتزاح هستن بنابراین با انفعال اجتماعی کنار میان.
این موقعیت رو در نظر بگیرید؛ شما غریبه ای رو میبینید که پیراهنی مثلِ شما پوشیده، آیا باهاش شروع به حرف زدن میکنید یا منتظر میمونید تا شاید اون اول شروع کنه؟ اولی فعالیت اجتماعی نامیده میشه، شما پیش قدم میشید و مکالمه رو شروع میکنید. اما نابغه های درون گرا مخالف اینو انجام میدن، چون به مهارتهای اجتماعی خودشون اعتماد ندارند، پس منتظر میمونن تا بقیه به اونها نزدیک بشن.
اونها رویکرد منفعل رو در پیش میگیرن، متاسفانه انفعال اجتماعی شما رو به جایی نمیرسونه. شما با افرادِ زیادی ملاقات نمیکنید، مگر اینکه در زندگیِ اجتماعی نقشِ فعالی داشته باشید. اما خیلی از نوابغ این کارو نمیکنن و احساس تنهایی میکنن. البته همهی افراد درون گرا نابغه نیستن اما غالبا نوابغ تنها، درونگرای منفعل هستن.
2. اجرای خیلی طولانی

فرض کنید که شما یک گیتاریست درجه یک هستین، یکی از بهترین های جهان، و میلیون ها نفر طرفدار شما هستن. اما چه اتفاقی میافته اگه نواختنتون زمان زیادی طول بکشه؟ مردم بدون توجه به استعداد شما علاقه شون رو از دست میدن. نوابغ چنین چیزی رو تجربه میکنن مخصوصا اگه برونگرا باشن. این اعجوبهها به طور طبیعی اجتماعی هستن، اونها دوست دارن با افراد جدید آشنا بشن و ارتباطات جدیدی بسازن، اما معمولا احساس تنهایی میکنن. چرا این اتفاق میافته؟ چون اونها نمیدونن کی توقف کنن.
تصور کنید با گروهی از دوستان جدید در یک رستوران هستین، شما بسیار هیجان زده هستین و دوست دارین اولین برخوردتون خیلی خوب باشه. شروع میکنین به تعریف چند خاطره و توجه همه رو جلب میکنید، اما شما همینجوری به حرف زدن ادامه میدین. به کسی مهلت نمیدین و همینجوری پشت سرهم حرف میزنید. دوستای جدیدتون اولش علاقه مند بودن اما حالا خسته و آزرده شدن. مهم نیست که چقدر تحصیل کرده یا جذاب هستین، شما زیاده روی کردین.
نوابغ برون گرا معمولا زیاد صحبت میکنن، اونها دوست دارن که همهی چیزای جالبی که تو مغزشون هست رو بیان کنن اما نمیدونن کی خودشونو نگه دارن. اگه کسی رو میشناسید که همیشه داستان های ذهنیِ طولانی تعریف میکنه ممکنه که او یک نابغهی تنها باشه.
3. درک نواقص

همهی نوابغ یک نیروگاه فکری نیستن، بعضیاشون مشاهدهگرانِ تیزبینِ رفتارهای انسانی هستن. اونها دیگران رو میخونن، اونها متخصصِ نشانههای اجتماعی و زبانِ بدن هستن. این نوابغ میتونن پدیدههای پیچیدهی اجتماعی رو باز کنن، گرایشهای شخصی و تناقضات روانشناختی رو شناسایی میکنن، متوجه روندها و الگوهای اصلی در جامعه میشن، اونها بینشی عمیق دارن اما این نوابغ اغلب تنها هستن.
چون هوش اجتماعی یک شمشیر دو لبهست، اونها متوجه الگوها و گرایشهای جالبی میشن اما همچنین در دوست پیدا کردن مشکل دارن. اونها با دیگران مثل یک موردی که باید مطالعه بشه رفتار میکنن. اونها با شما پیوند برقرار نمیکنن و با شما دوستی نمیسازن، بلکه دارن شما رو تجزیه و تحلیل میکنن و به همین دلیل منزوی میشن. بدتر از اون اینکه نوابغ اجتماعی به شدت بدبین هستن. اونها درک عمیقی از دنیا دارن بنابراین اشتباهات و نقصهای رفتاری ما رو به وضوح میبینن. اشتباهاتِ عادیِ ما به عنوان انسان رو کشف میکنن و بعد از فهمیدن این شکست براشون سخته که ازش چشم پوشی کنن.
4. دوستی منبع محور

نوابغ ممکنه برای ایجادِ دوستیِ واقعی تلاش کنن، اونها ممکنه دوستانی داشته باشن اما اون دوستها ممکنه به دلایلِ اشتباهی دورش جمع شده باشن. این دوستان خودِ شما براشون مهم نیستین بلکه به دنبالِ استعدادهای شما هستن. اونها میدونن که شما فردی با پتانسیلهای شگفتانگیز هستین پس بهتون میچسپن تا موفقیت رو از شما بگیرن. مشکل اینه که خیلی از نوابغ جذبِ این دوستای بد میشن.
شما ممکنه به دوستیهای سطحی عادت کرده باشین. در ذهن شما شاید طبیعی باشه که دوستاتون موفقیت رو از شما بگیرن، اما این درست نیست. پایان دادن به هر نوع رابطهی دوستانهای سخته حتی یک دوستیِ بد، اما این دوستی ها به جای خوبی به شما آسیب میزنن. این افراد ممکنه در لحظه احساسِ تنهاییِ شما رو تسکین بدن اما در طولانی مدت حتی تنهاتر خواهید شد. اگه کسی رو میشناسید که همیشه به دوستای بد میچسپه، او ممکنه یک نابغه باشه که از تنهایی میترسه
5. مانع فکری

نابغهها به سختی میتونن خودشون رو ابراز کنن، چون افراد کمی مثل اونها فکر میکنن. موقع گفتگو با دیگران میتونه به طرز غیر قابل باوری گیج کننده باشه که یک نابغه ممکنه به 30 طریق متفاوت خودش رو بیان کنه، اما هربار با سکوت و خیره شدن طرف مقابل مواجه میشه. نوابغ مفاهیم رو جوری درک میکنن که دیگران اصلا نمیفهمن. مشکل پیچیدگی و یا آموزش نیست، یک نابغه تا جاییکه میتونه واضح توضیح میده اما ذهن افراد دیگر اینطور کار نمیکنه. درست مثل اینکه شما دارید به یک زبان دیگه صحبت میکنید.
تصور کنید که با زبان فارسی برای یک گروه انگلیسی زبان صحبت کنید، مهم نیست چقدر توضیح میدین چون مخاطبینتون چیزی نمیفهمن. یک مانع زبانی وجود داره که هیچ ارتباطی از آن عبور نخواهد کرد. بسیاری از نوابغ با مانع مشابهی روبرو میشن به جای مانع زبانی این یک مانعِ فکریست. فرض کنید که یک فرد با ضریب هوشیِ 160 در حال صحبت با فردی با ضریبِ هوشیِ 90 است. این یک مانع فکریِ بزرگ بین این دو نفر ایجاد میکنه، و این مانع تقریبا ارتباط رو غیر ممکن میکنه. این یک اتفاقِ همیشگی برای یک نابغه است، اونها میخوان ایده شون رو توضیح بدن اما مخاطباشون درک نمیکنن و همین باعث تنهاییشون میشه.
6. روابط عمیقتر

به یک تجربهی رضایت بخش فکر کنید. دستیابی به یک هدف، کمک به یک نفر، گذراندن اوقات خوش با عزیزان. برای خیلیها اینها لحظات افتخار و تحقق آمیزیه. اما یک نابغه به چیز بیشتری نیاز داره. یک نابغه با تعاملات عادی راضی نمیشه، اونها می خوان کارها رو با روشهای جدیدی انجام بدهند. اونها دائما به فکر کشف و تغییر راه های تازه هستن و هرچیزی غیر از این براشون خسته کننده ست. اونها به ندرت افرادی رو پیدا میکنن که مثل خودشون بلندپرواز باشن، بیشتر مردم تواناییِ این تحولات عمیق رو ندارن، اونها نمیخوان چیز جدیدی اختراع کنن اما نوابغ این کار رو میکنن. به همین دلیله که نوابغِ در پیِ تغییر، احساس تنهایی میکنن. اگه کسی به نظرتون چیز عجیبی رو دنبال میکنه اون ممکنه یک نابغه باشه.
7. ناراحتی ناشی از دانستن

ناآگاهی میتونه یک نعمت در لباس مبدل باشه. تصورکنید پزشک به شما میگه که طی 24 ساعتِ آینده خواهید مُرد، ممکنه 5 دقیقهی دیگه باشه و یا شایدم 23 ساعتِ دیگه باشه. شما نمیدونید، اما روز بعد رو با این سوال که کی اتفاق میافته میگذرونید. در این مورد، آگاهی، شکنجه است. چون میدونید که قراره بمیرید و تمامِ روز رو با وحشت سپری میکنید. اگه چیزی نمیدونستید امروز هم مثل هر روز دیگه ای بودین، خوشحال و غافل. همین در مورد نوابغ صدق میکنه، اونها دائما به دنبال اطلاعات جدید هستن، اما این دانش اغلب معکوس عمل میکنه. درسته که فهم بهتری از جهان اطراف دارن و میتونن ارتباطات بهتری برقرار کنن که افراد کمتری درک میکنن، اما برای ایجاد این رابطه اونها آرامشی ذهنی، احساس رضایت و شاید حتی شادی شون رو فدا میکنن. و بدترین قسمت ماجرا اینه که هیچکس نمیدونه یک نابغه چرا غمگینه. چیزی که این نوابغ نمیتونن نادیده بگیرن و بقیه دنیا ازش غافل هستن، براشون یک بارِ فکریه که تنهایی به دوش کشیدنش خیلی سخته.
8. نقطه کور متعصبانه

افراد باهوش اشتباهات موجود در جهان اطرافشون رو تشخیص میدن، اما در مورد اشتباهات خودشون چی؟ نوابغ تنها یک نقطه کور متعصبانه دارن، اونها قادر به تشخیص نقصهای خودشون نیستن، بنابراین هرگز یاد نمیگیرند و هرگز رشد نمیکنن. همین راکد ماندن ممکنه دلیل اصلیِ تنهاییشون باشه. یک نابغهی تنها شاید دنیا رو به خاطر انزوای خودش سرزنش کنه، اونها فکر میکنن جامعه دوستشون ندارن و یا درکشون نمیکنن. اما حقیقت اینه که اشتباه از خودشونه. اونها جهان رو مقصرِ این سوتفاهم میدونن، اما اغلب نابغهها مشکل خودشون رو درک نمیکنن. اگه یک نابغه میشناسید به نحوهی انتقادشون از دیگران گوش کنید، اونها ممکنه شکستهای بقیه رو محکوم کنن بدون اینکه شکست خودشون رو تشخیص بدن.
9. تجربیات نامرتبط

تجربیات مشترک افراد رو دور هم جمع میکنه. مثلا فرض کنید شما و یک غریبه در یک دفتر کار میکنید، حالا شما و اون فرد یک تجربهی مشترکِ منحصر به فرد دارید. شما میتونید بخندید و داستانهایی در مورد کارتون تعریف کنید، این فرد میدونه که در مورد چی صحبت میکنید چون اشتراکاتی دارید. نوابغ در این به اشتراک گذاریِ تجربه مشکل دارن چون اونها این تجارب رو به گونهی دیگه ای درک میکنن. به عبارت دیگه تجربیات یک نابغه ممکنه غیرمعمول و منحصربه فرد باشه، اونها وقتشون رو صرف کاری میکنن که هیچکسِ دیگهای درک نمیکنه. عشق و علاقهی اونها فرای تصورِ افرادِ عادیه و برای بقیه دنیا تجربیاتشون کاملا غیرقابله درکه. بدون این تجاربِ مشترک نوابغ ممکنه احساسِ تنهایی کنن.
10. تنهایی افتخارآمیز

افتخار برای یک نابغه خیلی سخت به دست میاد، یه غریبه ممکنه به شما به عنوان یه فردِ قابلِ توجه نگاه کنه، اونا فکر میکنن در زندگی موفقیتِ زیادی داشتین، اما یک نابغه خیلی متفاوتتر به خودش نگاه میکنه. فرض کنید یک نابغهی تنها یک کتاب مینویسه، برای افرادِ متوسط این یک موفقیت شگفت انگیزه، اما یک نابغه نسبت به کارش احساسِ غرور نمیکنه. هزاران نویسندهی دیگه در دنیا وجود داره، یک نابغه با کاری که قبلا دیگران انجام دادن راضی نمیشه. اونها میخوان کاری جدید و نوآورانه انجام بدن، کاری واقعا فوق العاده. یک نابغه حتی بعد از اون هم راضی نمیشه، او تا جایی پیش میره که از همهی افراد در این زمینه پیشی بگیره.
افراد کمی این اشتیاق برای نوآوری رو درک میکنن، چون بیشترشون فقط با انجام کاری که دوست دارن احساس غرور میکنن و چون از زندگی راضی هستن احساس افتخار میکنن. اما نوابغ اکثر مردم نیستن، به همین دلیل نوابغِ تنها پروژه هاشون رو برای خودشون نگه میدارن. اونها متواضعترین افراد هستن چون چیزای بیشتری هست که میخوان بهش برسن. حتی اگه بقیه تحت تاثیر قرار بگیرن بازهم اونها راضی نمیشن.