من در فقر بزرگ شدم، اما رئیسجمهور کشورم شدم
من در 21 ژوئن 1961 در سوراکارتا، در جاوه ی مرکزی به دنیا اومدم. با 4 خواهر کوچک تر، پدری نجار و مادری خانه دار. ما خونواده فقیری بودیم، ما رو 3بار از خونمون بیرون کردن و شرایط زندگی خیلی سختی داشتیم. به همین دلیل از همون زمان که ابتدایی بودم سعی میکردم با کارهای مختلف مثل دستفروشی و یا هرکار دیگه ای به خانواده م کمک کنم. وقتی 12 ساله شدم تونستم در نجاری پدرم مشغول به کار بشم. با وجود زندگی سختی که داشتیم پدرم همیشه منو به درس خوندن تشویق میکرد. این تشویق ها به من کمک کرد و بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان در دانشکده جنگلداری در دانشگاه گادجا مادا پذیرفته شدم.
بعد از فارغ الحصیلی از دانشگاه من با یک دختر زیبا و شیرین به نام ایریانا آشنا شدم و ازدواج کردیم. ما صاحب دو پسر و یک دختر شدیم، گیبران، کاهیان و کایسان. برای مدت کوتاهی در یک شرکت دولتی کار کردم، اما بعدش به شرکت مبلمان عمویم رفتم جاییکه مهارت های زیادی یاد گرفتم و تجربه خوبی کسب کردم. با توجه به رشته تحصیلیم و شناختی که از ساختار چوب داشتم و همچنین به کارگیری تکنولوژی، کمپانی مبلمان خودم رو تاسیس کردم. و اسمش رو راکابوو به عشق پسر اولم گیبران راکابومی گذاشتم. در یک دوره ما تقریبا ورشکست شده بودیم و باید تغییری ایجاد میکردیم و یا اینکه همه چیز رو از دست میدادیم.
من تسلیم نشدم و به ایده خودم برای تولید مبلمان با کیفیت اندونزیایی و شناخته شدن آن در سراسر دنیا ایمان داشتم. خیلی از مردم تصور میکردند که این امکان پذیر نیست، اما وقتی چیزیکه میخواستم به دست بیارم رو برای مادرم توضیح دادم، اون به ایده من اعتماد کرد و پول کافی برای شروع مجدد و پیشرفت رو بهم قرض داد. طی چند سال این شرکت به سرعت رشد کرد و در سراسر اروپا شناخته شد. اگرچه من به هدفم رسیده بودم، اما هنوز هم احساس کمبود چیزی رو میکردم. و این کمبود تا زمانی بود که من برای یک سفر تجاری به اروپا رفتم و فهمیدم واقعا چه کاری میخوام بکنم.
وقتی در اروپا دیدم که چطور زیرساختهای مناسب زندگی مردم رو بهبود بخشیده و زندگی رو برای شهروندان راحتتر کرده، فورا فهمیدم که میخوام چه کاری برای مردم زادگاهم بکنم. در سال 2004 تصمیم گرفتم وارد سیاست بشم و بزرگترین تغییرات مثبت رو برای مردم سوراکارتا ایجاد کنم و در سال 2005 به عنوان شهردار انتخاب شدم. جاییکه باعث شدم شهر ترقی کند، پیاده رو های به عرض 3متر ایجاد کردم و مهمتر از اون برنامه بیمه خدمات درمانی و آموزشی در دسترس برای همه رو راه اندازی کردم. تلاش های ما باعث ایجاد شهری تمیزتر سازمان یافته تر و بهتر شد. تصمیم گرفتم همین کار رو برای اندونزیایی های بیشتری انجام بدم و در مدت زمان کوتاهی به عنوان فرماندار جاکارتا انتخاب شدم.
من در یک خانواده سیاسی و یا ثروتمند بزرگ نشدم، در زندگیم همیشه به تلاش و ایجاد تغییرات مثبت اعتقاد داشتم. من میخواستم به مردم کمک کنم تا با مشکلاتی که من تجربه کردم رو به رو نشن. و در پایان من آرزوهامو در کمک به مردم اندونزی با پیشرفت نوآوری و خدمت به شهروندان پیدا کردم. مهم نیست از کجا شروع میکنید، چیزیکه اهمیت داره رویاهای شما و اراده شما برای انجام کارهای بیشتر و بهتر است. برای تغییرات مثبت بجنگید.
اسم من جوکو ویدودو است، مردم منو جوکوی صدا میزنن. من شکرگذارم که خدا خواست و به من اعتماد کرد که به عنوان شهردار سولو و فرماندار جاکارتا انتخاب بشم. و حالا به عنوان رئیس جمهور، جمهوری اندونزی. وظیفه من خدمت به مردم است و من تا به پایان رسیدن نوبتم همه وظایفم رو به خوبی انجام خواهم داد.